استناخةلغتنامه دهخدااستناخة. [ اِ ت ِ خ َ ] (ع مص ) فروخفتن ناقه پیش فحل به گشنی . (منتهی الارب ). فروخفتن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
چوک زدنلغتنامه دهخداچوک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زانو زدن . (فرهنگ خطی )(فرهنگ سروری ). بزانو درآمدن : پیش امیری و رئیسی در رکوع میروی و چوک میزنی . (فیه ما فیه ).پیش باز آمدند و چوک زدندچوک چون اشتران لوک زدند. پوربهای جامی (از آنندراج ).<