استنبللغتنامه دهخدااستنبل . [ اِ تَم ْ ب ُ ] (اِخ ) اسلامبول : چزن بدید از وی نوای بلبلی پیشش افکنداطلس استنبلی .مولوی .
اصطنبوللغتنامه دهخدااصطنبول . [ اِ طَم ْ ] (اِخ )نام شهر قسطنطنیه است . (معجم البلدان ) (مراصد) (دمشقی ) (ابن بطوطه ) (تاج العروس ). رجوع به استانبول و اسلامبول و قسطنطنیة شود.
استنبوللغتنامه دهخدااستنبول . [ اِ تَم ْ ] (اِخ ) رجوع به استانبول و رجوع بنزهة القلوب ج 3 ص 27 شود.
اسطنبوللغتنامه دهخدااسطنبول . [ اِ طَم ْ ] (اِخ ) استانبول . اسلامبول . قسطنطنیه . (نخبة الدهر دمشقی ). و رجوع بفهرست ترجمه ٔ مجالس النفایس بفارسی شود.
استنباللغتنامه دهخدااستنبال . [ اِ تِم ْ ] (ع مص ) برگزیده ٔ مال گرفتن . (منتهی الارب ). || تیر خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
اصطنبولیلغتنامه دهخدااصطنبولی . [ اِ طَم ْ ] (اِ) اِسْتَنْبُلی . اسلامبولی . در تداول عامه بر ظرفی از حلب یا آهن اطلاق شود که آنرا برای گچ ساختن بکار برند و در زمره ٔ ابزار بنایی بشمار است .