خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفیوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسفیوش
/'asfiyuš/
معنی
= اسفرزه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفیوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسپیوش› (زیستشناسی) [قدیمی] 'asfiyuš = اسفرزه
-
اسفیوش
لغتنامه دهخدا
اسفیوش . [ اَ ] (اِ) اَسفیوس . لغت فارسی و آن بزرقطوناست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بزرقطوناباشد. (سروری ). بر وزن و معنی اسپیوش است که بزرقطونا باشد و عربان بقله ٔ مبارکه گویند. (برهان ). بزرقطونا یعنی اسفرزه . (انجمن آرای ناصری ). بشولیون است و برغوثی...
-
جستوجو در متن
-
زباد
لغتنامه دهخدا
زباد. [ زُ ] (ع اِ) اسفیوش . قطونا «گیاهی » است . (از بحر الجواهر).
-
اسبیوش
لغتنامه دهخدا
اسبیوش . [ اَ ] (اِ) اسفیوش . (دُزی ). اسبغول . رجوع به اسبغول شود.
-
اسپیوش
لغتنامه دهخدا
اسپیوش . [ اِ ] (اِ) اسبغول است که بزرقطونا باشد. (برهان ). نام تخمی است که آن را اسپغول هم گویند و به تازی بزرقطونا و بیونانی فسیلون نامند. (جهانگیری ). اسفیوش . اسفرزه .
-
سیبوسن
لغتنامه دهخدا
سیبوسن . [ س َ ] (اِ) در مجمع الفرس سروری به معنی اسبغول و اسفیوش آمده و آنرا به عربی بذر قطونا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سبیوش . اسپیوش . اسفرزه . اسپرزه . رجوع به اسپرزه شود.
-
بزرقطونا
لغتنامه دهخدا
بزرقطونا. [ ب َ رِ ق َ / ق ُ ] (ع اِ مرکب ) اسفرزه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اسبغول . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بشولیون . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). هری تخم . (مهذب الاسماء). فارسیان آنرا اسیلیوس [ظ: اسفیوش ] خوانند. (نزهةالقلوب ). یَنَم...
-
حشیش بزرقطونا
لغتنامه دهخدا
حشیش بزرقطونا. [ ح َ ؟ ](ع اِمرکب ) بنکو. اسپغول . اسفرزه . اسپرزه . قارانی . یارق . فسلیون . برغوثی . اسفیوش . بقله ٔ مبارکة. ختل . حشیشةالبراغیث . صاحب اختیارات گوید: به پارسی ورق بنکو گویند و در قوت نزدیک به گشنیز تر بود و بهترین وی تازه و تر بود....
-
اسبغول
لغتنامه دهخدا
اسبغول . [ اَ ] (اِ) بذرقطونا. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). و وجه تسمیه ٔ او به اسبغول آنست که چون معنی غول گوش باشد و این گیاه شبیه به گوش اسب است اسبغول گویند و این در صیدنه ٔ ابی ریحان مسطور است . (فرهنگ خطی ) (فرهنگ سروری ). اسفیوش . (فرهنگ سرو...
-
سابوس
لغتنامه دهخدا
سابوس . (اِ) اسبغول و بزرقطونا را گویند، و آن تخمی است معروف . (برهان ) (آنندراج ). اسبغول . (سروری ) (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (شعوری ). سبیوش . (رشیدی ). این دانه را در تداول مردم اسپرزه ، و به عربی بقله ٔ مبارکه ، به یونانی پسیلون و بترکی قارنی یار...
-
بزر
لغتنامه دهخدا
بزر. [ ب َ ] (ع اِ) تخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخمیانه . روغن چراغ . ج ، بزور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). حب . دانه . (یادداشت بخط دهخدا). معرب از برز [ بتقدیم راء بر زاء ] فارسی . (یادداشت بخط دهخدا) : میگویند بزغاله تا هشتاد ر...