اسقفةلغتنامه دهخدااسقفة. [ اُ ق ُف ْ ف َ ] (اِخ ) روستایی است به اندلس . (منتهی الارب ). رستاقی نزه به اندلس دارای درختان باطراوت و قصبه ٔ آن غافق است . (معجم البلدان ).
اشکفهلغتنامه دهخدااشکفه . [ اِ ک ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) بهار وشکوفه ٔ درخت . (برهان ) (آنندراج ). اشکوفه . (فرهنگ ضیاء). رجوع به شعوری ج 1 ص 149 شود. زهر. شکوفه ٔ درخت . (ناظم الاطباء). || قی و اس
اسکفهلغتنامه دهخدااسکفه . [ اُ ک ُف ْ ف َ ] (ع اِ) آستانه . اسکفةالباب ؛ آستانه ٔ در. (منتهی الارب ). آستانه ٔ زیرین . (مهذب الاسماء). چوب پائین آستانه که مردم بدان پا نهند، و چوب بالا را ساکف گویند.
اسقفيةدیکشنری عربی به فارسیمقام يا قلمرو اسقف , ناحيه ء کليسايي زير نفوذ اسقف اعظم , قلمرو مذهبي اسقف اعظم , اسقفي , مقام اسقفي , طبقه و سلک اسقفان
عسقفةلغتنامه دهخداعسقفة. [ ع َق َ ف َ ] (ع مص ) بستگی و سختگی چشم ، خلاف گریه ، و بی آب شدن چشم ، یا اراده ٔ گریه کردن و نتوانستن . (منتهی الارب ). خلاف بکاء، و گویند خواستن گریه را و نتوانستن . (از اقرب الموارد). || آهنگ نمودن بر خیر و نکردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غافقلغتنامه دهخداغافق . [ ف ِ ](اِخ ) حصن ٌ بالاندلس من اعمال فحص البلوط. (معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. شهری است در اندلس ، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل . (از حدود العالم ). نام شهر مرکزی رستاق اسقفه در اندلس . (حلل السندسیة ج <span class="hl" dir="lt