هشپلکلغتنامه دهخداهشپلک . [ هَُ پ ُل َ ] (اِ صوت ) صدایی است که کبوتربازان به وقت کبوتر پرانیدن با دو سر انگشت دست از دهان بیرون کنند (برهان )، و آن چنان باشد که سرانگشت در دهان خود نهند و به تندی نفس زنند، یعنی پف کنند تا صدای بلند از آن برآید و کبوتران از آن برمند و پرند. (انجمن آرا).
اسلغلغتنامه دهخدااسلغ.[ اَ ل َ ] (ع ص ) ناپخته . || سخت سرخ . || برص زده . (منتهی الارب ). اسلع. || ناکس . (منتهی الارب ). فرومایه . || لحم اسلغ؛ گوشت که زود نپزد. گوشت ناپزا. || گوشت ناپخته . (منتهی الارب ). گوشتی خام . (مهذب الاسماء).
اشلقلغتنامه دهخدااشلق . [ اُ ل ُ ] (ترکی ، اِ) ترکی و بمعنی تهمت است . (آنندراج ). بمعنی تهمت . این لفظ ترکی است . (غیاث ).
اسلقدیکشنری عربی به فارسیاب پز کردن (تخم مرغ با پوست) , فرو کردن , دزدکي شکار کردن , برخلا ف مقررات شکار صيد کردن , تجاوز کردن به , راندن , هل دادن , بهم زدن , لگد زدن , خيساندن , دزديدن
اسلاکلغتنامه دهخدااسلاک . [ اِ ] (ع مص ) پاسپر کنانیدن . پی سپر کردن جایی را: اسلکه ایاه . (منتهی الارب ). || درکشیدن برشته ، چنانک مهره را بریسمان . || درآوردن چیزی در چیزی . درآوردن در جایی ، چنانکه دست را در گریبان : اسلک یده فی الجیب ؛ درآورد دست را در گریبان .
ذریرةلغتنامه دهخداذریرة. [ ذَ رَ ](ع اِ) بوی خوشی یعنی عطری است . دوائی است گیاهی . (نزهةالقلوب ). داروی پراکندنی . (آنندراج ). || داروی مردگان . (زوزنی ): و لایجوز تطییبه [ ای ّ تطییب المیت ] بغیر الکافور و الذریرة . (کتاب شرایع). و لغویین در کلمه ٔ ذکورةالطیب آن را از جمله ٔ عطرهای بیرنگ آور