اسلیقونلغتنامه دهخدااسلیقون . [ اَ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی سرنج را گویند، و آن رنگی است معروف که نقاشان و مصوِّران بکار برند. (برهان ).
اسفیداج محروقلغتنامه دهخدااسفیداج محروق . [ اِ ج ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرنج . اسرنج . سُنج .زرقون . زنجفر. سندوقس . (برهان ). اسلیقون . سلیقون .
باسلیقونلغتنامه دهخداباسلیقون . [ ] (اِ) کحل روشنایی . سرمه ٔ روشنایی . (یادداشت مؤلف ). از سرمه های شاهانه است که آن را ابقراط ساخت . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 71) - باسلیقون صغیر ؛ منافع اومثل منافع کبیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل کح