اسنانیلغتنامه دهخدااسنانی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اِسنی یا اَسنی شهری بصعید مصر. (منتهی الارب ). و رجوع به اِسنا شود.
اشنانیلغتنامه دهخدااشنانی . [ ] (اِخ ) احمد. دو بیت ذیل از او در ترجمان البلاغه ٔ رادویانی آمده است :گشتم جهان و دیدم میری رابر نیم نان دو جای زده مسمارکز بیم بخل او به دوصد فرسنگ گنجشک بر زمین نزند منقار.
اشنانیلغتنامه دهخدااشنانی . [ اُ ] (اِخ )ابوالحسین عمربن حسن بن مالک شیبانی . رجوع به ابوالحسین در همین لغت نامه و فهرست ابن الندیم ص 166 و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 92 س <span class="hl" d
اشنانیلغتنامه دهخدااشنانی . [ اُ ] (ص نسبی ) اشنان فروش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حَرّاض . (منتهی الارب ). || لقب چند تن از محدثان که اشنان فروش بودند. (منتهی الارب ).
اشنانی جویباریلغتنامه دهخدااشنانی جویباری . [ ] (اِخ ) در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از این شاعر برای کلمه ٔ موبد شاهد آمده است :ز اردی بهشت روزی ده رفته روز شنبه کستی فکند و زنار باده بدست موبد.و رجوع به اشامی جویباری در همین لغت نامه شود.
اسنیلغتنامه دهخدااسنی . [ اِ / اَ ] (اِخ ) شهری است بصعید مصر. (منتهی الارب ). و نسبت بدان اسنانی باشد. رجوع به اسنا شود.