اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
اسپیدلغتنامه دهخدااسپید. [ اِ ] (ص ) سفید. نقیض سیاه . (برهان ). اسفید. سپید (مخفف آن ). ابیض . بیضاء : دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف نیست . مولوی .رجوع به سفید شود. || بی نقش . (برهان ). اطلَس . بی لون . (برهان ).
خار اسپیدلغتنامه دهخداخار اسپید. [ رِاِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنگ بید. نام داروئی است که آن را باد آورد نیز گویند. (آنندراج ) . رجوع بخار سپید و اسپیدخار شود.
گود اسپیدلغتنامه دهخداگود اسپید. [ گُو دِ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 6000 گزی خاور فهلیان و 9000 گزی راه فرعی هرایجان به اردکان . کوهستانی و معتدل است وسکنه ٔ آن <span class=
لااسپیدلغتنامه دهخدالااسپید. [ اِ ] (اِخ )نام دیهی از دهستان بویراحمدی سردسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان واقع در 29 هزارگزی شمال خاوری بهبهان . دارای 75 سکنه ، زبان اهالی فارسی و لری و محصول آن غلات و پشم و لبنیات و شغل اهالی ز
کوشک اسپیدلغتنامه دهخداکوشک اسپید. [ ک ِ اِ ] (اِخ ) یکی از عمارات مداین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس منصور خالد برمک را گفت : کوشک اسپید که به مداین است بکنم و خشتها اینجا آورم . (مجمل التواریخ و القصص ).