اشباءلغتنامه دهخدااشباء. [ اِ ] (ع مص ) دادن . بخشیدن . || دفع کردن . || در چاه یا در مکروه و بلا انداختن کسی را. || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ). گرامی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بزرگ پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). || فرزند زیرک پیدا شدن کسی را. (از منتهی الارب ). خداوند فرزندان ز
حصباءلغتنامه دهخداحصباء. [ ح َ ] (ع اِ) سنگریزه . (مهذب الاسماء) : عبدالقادر گیلانی را دیدند در حرم کعبه روی بر حصباء نهاده . (گلستان ).
اصباءلغتنامه دهخدااصباء. [ اِ ] (ع مص ) اصباء نجم ؛ برآمدن ثریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برآمدن ثریا ودندان . (تاج المصادر بیهقی ). برآمدن ستاره . (زوزنی ). برآمدن دندان . (زوزنی ). اصباء سُم و دندان و ستاره ؛ برآمدن آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || انگشت نهادن . (منتهی الارب ). یقال :
اسباءلغتنامه دهخدااسباء. [ اِ ] (ع مص ) نرم شدن دل بر. شیفته و مایل گشتن به . شیفته و مایل کاری گردیدن : اسباء علی الشی ٔ. (منتهی الارب ). || فروتنی کردن : اسباء لامراﷲ. (منتهی الارب ).
حصباءدیکشنری عربی به فارسیسنگريزه , شن , ريگ , خاک , ماسه سنگ , ثبات , استحکام , نخاله , ساييدن , اسياب کردن , ازردن
مشبیلغتنامه دهخدامشبی . [ م ُ ] (ع ص ) (از«ش ب و») پسر که مشابه پدر باشد. (آنندراج ). || پدر فرزند زیرک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است از اشباء. (منتهی الارب ). و به هر دو معنی رجوع به اشباء شود.
gluttingدیکشنری انگلیسی به فارسیپرخاشگری، پر کردن، اشباع کردن، اشباء کردن، پر خوردن، سیر کردن، با حرص و ولع خوردن
gluttedدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته کننده، پر کردن، اشباع کردن، اشباء کردن، پر خوردن، سیر کردن، با حرص و ولع خوردن
glutدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته کننده، اشباع، عرضه بیش از تقاضا، پری، زیادی خون، پر خوری، پر کردن، اشباع کردن، اشباء کردن، پر خوردن، سیر کردن، با حرص و ولع خوردن