اشبلالغتنامه دهخدااشبلا. [ اِ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان چهارفریضه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی ، 15000گزی از طریق مرداب و 22000گزی از طریق خشکی کنار مرداب . مرطوب . معتدل . با 138 تن سکنه
اشبیلیلغتنامه دهخدااشبیلی . [ اِ ] (اِخ ) احمدبن فرح . رجوع به ابن فرح و رجوع به معجم المطبوعات شود.
اشبیلیلغتنامه دهخدااشبیلی . [ اِ ] (اِخ ) محمدبن خیربن عمربن خلیفه ابوبکر اموی مستوفی اشبیلی حافظ نحوی مقری (502 - 575 هَ . ق .). صفدی گوید: وی حافظ مقری نحوی لغوی و متقن و ادیب و بسیارمعرفت بود و برای اقراء، کتب بسیار نوشت و د
قاسم اشبیلیلغتنامه دهخداقاسم اشبیلی . [ س ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف بن محمدبن ابی یداس برزالی اشبیلی دمشقی ،مشهور به علم الدین برزالی و مکنی به ابومحمد (665 -739 هَ . ق . / <span class="hl" dir=