عسبورلغتنامه دهخداعسبور. [ ع ُ ] (ع اِ) بچه ٔ سگ از گرگ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عسبورة. و رجوع به عسبورة شود.
اشبارلغتنامه دهخدااشبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شِبْر. (دهار) (منتهی الارب ). و آن یک بدست است ، وآن مابین سر ابهام و سر خنصر است . وجبها. بدستها.
اشبارلغتنامه دهخدااشبار. [ اِ ] (ع مص ) مال را به کسی دادن . عطا کردن . (منتهی الارب ). عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بخشش کردن .
اشبورقانلغتنامه دهخدااشبورقان . [ ] (اِخ ) در خراسان از گوزگانان بر شاه راه است . شهری است با نعمت فراخ و اندر میان صحرا نهاده و اندر وی آبهای روان . (حدود العالم ). شبورقان . شبرقان . رجوع به شبرقان شود.
اشبورهلغتنامه دهخدااشبوره . [ اُ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای به اندلس از اعمال طلیطله و گویند اشبورة از اعمال استجة است . و یاقوت گوید نمیدانم آیا دو موضعند که هر یک را اشبورة گویند یا یکی باشند. (معجم البلدان ).
اشبورقانلغتنامه دهخدااشبورقان . [ ] (اِخ ) در خراسان از گوزگانان بر شاه راه است . شهری است با نعمت فراخ و اندر میان صحرا نهاده و اندر وی آبهای روان . (حدود العالم ). شبورقان . شبرقان . رجوع به شبرقان شود.
اشبورهلغتنامه دهخدااشبوره . [ اُ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای به اندلس از اعمال طلیطله و گویند اشبورة از اعمال استجة است . و یاقوت گوید نمیدانم آیا دو موضعند که هر یک را اشبورة گویند یا یکی باشند. (معجم البلدان ).