اشتعاللغتنامه دهخدااشتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ). درافروختن آتش . (آنندراج ). افروختن . برافروختن . افروزش . برافروزش . فروزش . مشتعل شدن . زبانه کشیدن . درگرفتن آتش . افروختگی . برافروختگی . روشن شدن آتش . اَلو گرفتن .
استحالةلغتنامه دهخدااستحالة. [ اِ ت ِ ل َ ] (ع مص ) استحالت . شدن و گشتن از جائی به جای دیگر. بگشتن . گردیدن . || از حالی به حالی گردیدن . از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) : هست از استحالت دوران چون شترمرغ عاجز و حیران . سنائی (مثنویها،
استیحاللغتنامه دهخدااستیحال . [ اِ ] (ع مص ) گلناک شدن جای . (منتهی الارب ). باوحل شدن جای . (تاج المصادر بیهقی ).
استیعاللغتنامه دهخدااستیعال . [ اِ ] (ع مص ) پناه بردن بکسی : استوعل الیه . (منتهی الارب ). || بر کوه شدن وَعْل . بر کوه رفتن بز کوهی . (منتهی الارب ).
خودسوزلغتنامه دهخداخودسوز. [ خوَدْ / خُدْ ] (اِ مرکب ) فسفر. (یادداشت بخط مؤلف ). || (نف مرکب ) آنچه خودبخود مشتعل است ، البته هیچ اشتعالی بدون مواد اولیه امکان ندارد منتها در روزگاری که خواص اشتعالی ماده ای شناخته نشده بود مردم آن ماده را خودسوز می انگاشتند و
چاشنیفرهنگ فارسی معین[ په . ] (اِ.) 1 - مقداری از غذا که برای مزه کردن ، بچشند. 2 - مقدار ترشی که به غذا می زنند. 3 - مادة قابل اشتعالی که به فشنگ یا هر مواد منفجره ای وصل کنند.
کربنیتلغتنامه دهخداکربنیت . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاربنیت . ماده ٔ قابل اشتعالی که در معادن زغال سنگ مخلوط با قیرهای معدنی پیدا می شود. این ماده بر خلاف آنتراسیت و زغال سنگ معمولی فاقد جلا می باشد و منظر کدر و ماتی دارد اما برعکس آنها با شعله ٔ پر نور و روشنی می سوزد. ترکیب کاربنیت تقریباً