اشتیابلغتنامه دهخدااشتیاب . [ اِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . انشیاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اشتابلغتنامه دهخدااشتاب . [ اِ / اُ ] (اِمص ) شتاب . (جهانگیری ) (برهان ). تعجیل . (برهان ). عجله : نشستند بر نرم ریگ کبودبه اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی .که این باره را نیست پایاب اوی درنگی