اشراعلغتنامه دهخدااشراع . [ اِ ] (ع مص ) اشراع طریق ؛ بیان کردن و پیدا و ظاهر گردانیدن راه را. (منتهی الارب ). اشرع الطریق ؛ بینه و اوصله الی الشارع الاعظم . (اقرب الموارد). || اشراع رماح ؛ نیزه ها را بسوی کسی راست کردن . (منتهی الارب ). نیزه بر کسی راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ا
اشراعلغتنامه دهخدااشراع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَرَعَة، بمعنی صُفّه ٔ مسقف و پوشیده . (منتهی الارب ). || ج ِ شَرَعَة، بمعنی سفینه . (از اقرب الموارد).
حشرگاهلغتنامه دهخداحشرگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) عرصات قیامت : چنان پوی شاهانه این شاهراه که شاهانه پوئی ره حشرگاه . ظهوری .|| مجمعی که در ایام عاشورا در آنجا گریه بنیاد کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
حشرگاهیلغتنامه دهخداحشرگاهی . [ ح َ ] (اِ مرکب ) صاحب بهار عجم آن را به معنی زنی که چند مرد با او نزدیک شوند، آورده و مثالی را که در آنندراج برای حشرگائی آمده برای آن آورده است .
اصراحلغتنامه دهخدااصراح . [ اِ ] (ع مص )پیدا و آشکار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصراح امر؛ آشکار کردن آن . (از المنجد) (از قطر المحیط)؛ بیان کردن و آشکار کردن آن . (از اقرب الموارد).
اسراعلغتنامه دهخدااسراع . [ اِ ] (ع مص ) شتابیدن . (تاج المصادر بیهقی ). اکراب . توحّی . شتافتن . بشتافتن : اسرع فی السیر؛ بشتافت . (منتهی الارب ). || تیزگام شدن . || صاحب ستور شتاب رو شدن . (منتهی الارب ). خداوند ستور تیزرو شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صاحب شتر تیزرو شدن . صاحب چاروای شتاب رفت
شرعةلغتنامه دهخداشرعة. [ ش َ رَ ع َ ] (ع اِ) صفه ٔ مسقّف و پوشیده . ج ،اشراع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کشتی . || رواق و پیش طاق . (ناظم الاطباء).
پیداگردیدنلغتنامه دهخداپیداگردیدن . [ پ َ / پ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) علن . علانیة. عُلون . (منتهی الارب ). پیدا شدن . آشکار شدن : یکی اژدها گشت پیدا ز راه بکردش بما روز روشن سیاه . فردوسی .بیدار چو شید