اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الاول . پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در سال 778 هَ . ق . 1376/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 88).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) سیدحسن غزنوی . رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمه ٔ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود.
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الثالث . دوازدهمین پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در 842 هَ . ق . 1438/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 89).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الثانی . دهمین پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در 830 هَ . ق . 1427/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 88).
دیده ور شدنلغتنامه دهخدادیده ور شدن . [دی دَ / دِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقف شدن . مطلع گشتن . بینا گشتن . اطلاع یافتن . اطلاع . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). عثر. عثور. (تاج المصادر) (ترجمان القرآن ) (دهار). التقاط؛ آگاه و دیده ور
اشرافلغتنامه دهخدااشراف . [ اِ ] (ع مص ) بلند شدن . (منتهی الارب ) (غیاث ). بر جای خاستن و بلند شدن . (مؤید الفضلاء). اشرف الشی ُٔ؛ علا و ارتفع و انتصب . (اقرب الموارد). بر بالای بلندی شدن . (غیاث ). برآمدن . بالا برآمدن . || اشرف المرباءَ؛ بالا برآمد جای دیده بان را. (منتهی الارب ). || اشرف
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الاول . پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در سال 778 هَ . ق . 1376/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 88).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) سیدحسن غزنوی . رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمه ٔ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود.
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الثالث . دوازدهمین پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در 842 هَ . ق . 1438/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 89).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الثانی . دهمین پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در 830 هَ . ق . 1427/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 88).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) (482 - 610 هَ . ق .) رملی . فرزند اعزبن هاشم علوی تاج العلاء حسنی شیعی . در حلب متولد شد و نزیل رملة بود. او راست : تحقیق غیبةالمنتظر و ما جاء فیه عن النبی (ص ) من الاثر. تفسیر مائة حد
کاکاشرفلغتنامه دهخداکاکاشرف . [ ش َ رَ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرکانه بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 28هزارگزی باختر ایستگاه سپید دشت واقع است . زمینش جلگه ای و سردسیری و مالاریایی ، تعداد سکنه ٔ آن 120 تن است . آبش از چشمه ت
قاضی اشرفلغتنامه دهخداقاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحیم بن علی بن حسین ، ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالعباس . پسر قاضی فاضل معروف است . وی از افاضل عصر خود بوده و به استماع حدیث و جمع کتب رغبتی مفرط داشته و نزد اکابر وقت احترامی تمام داشته است . وی شب دوشنبه ٔ هفتم جمادی الاخره سال
قاضی اشرفلغتنامه دهخداقاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) علی بن حسین یا حسن بن احمد، مشهور به قاضی اشرف پدر قاضی فاضل معروف و از مردم عسقلان است . وی گاهی هم به طور نیابت قضاوت می نموده . او در شب یکشنبه یازدهم ربیع الاول سال 546 هَ . ق . در قاهره وفات یافت . (ابن خلکان