اشماسلغتنامه دهخدااشماس . [ اِ ] (ع مص ) آفتاب ناک شدن روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشماس روز؛ پیدا بودن خورشید در آن . (از المنجد). به آفتاب شدن روز. (زوزنی ).
هشمیزلغتنامه دهخداهشمیز. [ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان سنندج دارای 900 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
اسمزفرهنگ فارسی عمیدعبور مایعات یا گازها از غشا برای حرکت از محیط کمغلظت به محیط غلیظتر. Δ یاختههای گیاهی و حیوانی با این عمل مواد ضروری برای ادامۀ زندگی خود را میگیرند و فضولاتی را که در داخل آنها جمع میشود خارج میکنند.