اشمقلغتنامه دهخدااشمق . [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 37هزارگزی باختر سراسکند و 30هزارگزی به خط آهن میانه -مراغه واقع و محلی است کوهستانی ، معتدل و سکنه ٔ آن <span class="hl" dir=
اشمکلغتنامه دهخدااشمک . [ اَ م َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است در هند و بمعنی کسانی است که چهره هاشان همچون چهره ٔ خرس است . رجوع به ص 131 و 151 و 155 تحقیق ماللهند شود.
آسموغلغتنامه دهخداآسموغ . (اِخ ) نام دیوی از تابعان آهرمن که سخن چینی و دروغ گفتن میان دو کس و جنگ انداختن دو تن بدو متعلق است . (جهانگیری ). آشموغ : گفته اش جملگی دروغ بوداو سخن چین چو آسموغ بود. طیان .چنین قصه ها خود نباشد دروغ <b
آشموغلغتنامه دهخداآشموغ . (اِخ ) نام دیویست از پیروان آهرمن که سخن چینی و دروغ گفتن از کسی بدیگری و جنگ افکندن میان دو تن شغل اوست . برای امثله رجوع به آسموغ شود.