لغتنامه دهخدا
اشمعطاط. [ اِ م ِ ] (ع مص ) اشمعطاط قوم در طلب ؛ شتابی کردن آنان در طلب چیزی و متفرق شدن . (منتهی الارب )؛ مبادرت ورزیدن و پراکنده شدن آنان . (از المنجد). || اشمعطاط ابل یا اسبان ؛ پریشان شدن آنها. (از المنجد). اشمعطاطابل ؛ پریشان شدن شتران . (منتهی الارب ). || اشمعطاط خیل ؛