اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
اشدلغتنامه دهخدااشد. [ اَ ش َدْ دُ / اَ ش َدُ ] (ع فعل ) مخفف اَشهدُ فعل مضارع متکلم وحده یعنی گواهی میدهم . یقال : اَشَدﱡ لقد کان کذا و اَشَدُ مخفّفةً ای اشهدُ؛ یعنی گواهی میدهم . (منتهی الارب ).- اشد گفتن ؛ بتخفیف دال ، در تداو
مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفتن (کردن)، بهجواررحمت ایزدی پیوستن، بهسرای باقی شتافتن، دعوت حق را لبیک گفتن، رحلت کردن، مرگشفرارسیدن کشته شدن، بهقتل رسیدن، اعدام شدن، تل
اشهدلغتنامه دهخدااشهد. [ اَ هََ ] (ع فعل ، اِ) در عربی متکلم وحده اَشهَدُ؛ شهادت می دهم . اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن ، شهادتین یعنی اشهد اَن لا اله الاّ اﷲ و اشهد اَن ّ محمداً رسول اﷲ است : دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضابر زبان چرخ
اشهدلغتنامه دهخدااشهد. [ اَ هََ ] (ع فعل ، اِ) در عربی متکلم وحده اَشهَدُ؛ شهادت می دهم . اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن ، شهادتین یعنی اشهد اَن لا اله الاّ اﷲ و اشهد اَن ّ محمداً رسول اﷲ است : دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضابر زبان چرخ
اشهددیکشنری عربی به فارسیگواهي دادن , شهادت دادن , سوگند ياد کردن , تصديق امضاء کردن , تصديق کردن , صحت وسقم چيزي را معلوم کردن , شهادت کتبي دادن , مطملن کردن , تضمين کردن , گواهي کردن
اشهدفرهنگ فارسی معین(اَ هَ) [ ع . ] فعل متکلم وحده از شهادت به معنی : گواهی می دهم . ؛~ گفتن به زبان راندن شهادتین : اَشْهَدُ اَنَُ لا' اِل'هَ اِلاَ الله. ؛~ کسی را گفتن مرگ آن کس را حتمی دانستن .
اشهدلغتنامه دهخدااشهد. [ اَ هََ ] (ع فعل ، اِ) در عربی متکلم وحده اَشهَدُ؛ شهادت می دهم . اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن ، شهادتین یعنی اشهد اَن لا اله الاّ اﷲ و اشهد اَن ّ محمداً رسول اﷲ است : دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضابر زبان چرخ
اشهددیکشنری عربی به فارسیگواهي دادن , شهادت دادن , سوگند ياد کردن , تصديق امضاء کردن , تصديق کردن , صحت وسقم چيزي را معلوم کردن , شهادت کتبي دادن , مطملن کردن , تضمين کردن , گواهي کردن
اشهدفرهنگ فارسی معین(اَ هَ) [ ع . ] فعل متکلم وحده از شهادت به معنی : گواهی می دهم . ؛~ گفتن به زبان راندن شهادتین : اَشْهَدُ اَنَُ لا' اِل'هَ اِلاَ الله. ؛~ کسی را گفتن مرگ آن کس را حتمی دانستن .