آشدارلغتنامه دهخداآشدار. (نف مرکب ) (از: آش ، لعابی که بر روی ظروف سفالین و فلزین دهند + دار، مخفف دارنده ) لعابدار : صحن کاشی کاریش را گاه لنگر فوته بین هرکه را باشد تمنا سیر صحن آشدار. اشرف .ز کاشی پرده و چینی سقرلات ز صحن آشد
اشودلغتنامه دهخدااشود. [ ] (اِخ ) اشورد. اشودر. از دیه های شراهین ، سومین ناحیه ٔ اطراف همدان است . رجوع به نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 72 شود.