اشکم کوهلغتنامه دهخدااشکم کوه . [ اِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30</
اسکیملغتنامه دهخدااسکیم . [ اِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اسخما ) کلاه کشیشان یونانی . (دزی ج 1 ص 23).
اشکملغتنامه دهخدااشکم . [ اِ ک َ ](اِ) (از پهلوی اشکمب ) شکم . (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). شکم . شاعری در هجو گفته : اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپش
اسکملغتنامه دهخدااسکم . [ اَ ک َ ] (اِخ ) قریه ای به مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 59 بخش انگلیسی ).
اشکملغتنامه دهخدااشکم . [ اِ ک َ ](اِ) (از پهلوی اشکمب ) شکم . (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). شکم . شاعری در هجو گفته : اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپش
اشکملغتنامه دهخدااشکم . [ اِ ک َ ](اِ) (از پهلوی اشکمب ) شکم . (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). شکم . شاعری در هجو گفته : اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپش