اشیمنتیلغتنامه دهخدااشیمنتی . [ ] (اِخ ) (شیخ ) علی بن محمود. او راست : الفتح الرحمانی علی الفیض الربانی در توحید و تصوف چ مصر 1307 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ).
آسمندلغتنامه دهخداآسمند. [ م َ ] (اِ) دروغی که بقصد فریب گویند. || (ص ) حیران . سرگشته . و بدین معنی شاید مصحف آسیمه باشد.
اشمنتلغتنامه دهخدااشمنت . [ اِ م ِ ] (اِخ ) قریه ای است در صعید ادنی در جانب غربی نیل . بعضی نون را قبل از میم نوشته و آن را اشنمت خوانده اند. (از معجم البلدان ) (مراصد).