حسابتلغتنامه دهخداحسابت . [ ح َ ب َ ] (ع مص ) حسابة. صاحب حسب گردیدن . (از منتهی الارب ). خداوند نژاد نیک شدن . گوهری و خداوند نژاد بزرگ شدن . (زوزنی ). گوهری و خداوند نژاد نیک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گوهری شدن یعنی دین دار و مالدار شدن . (مهذب الاسماء).
حسابتلغتنامه دهخداحسابت . [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) حسابة. حسبان . حساب . حسب . شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء).
اصابتلغتنامه دهخدااصابت . [ اِ ب َ ] (ع مص ) اصابة. رسیدن تیر نشانه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصابة تیر شکار را؛ آهنگ کردن و نگذشتن از آن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). به هدف خوردن . تیر به نشانه رسیدن . برسیدن تیر. || برآمدن . خلاف اصعاد است . (منتهی الارب ). اَصاب َ الشی َٔ؛ ضد
اصابتفرهنگ فارسی عمید۱. رسیدن تیر به هدف؛ خوردن تیر به نشانه.۲. برخورد چیزی به چیز دیگر.۳. [قدیمی] درست گفتن.۴. [قدیمی] درست رسیدن.۵. [قدیمی] راست آوردن.۶. [قدیمی] آهنگ راست کردن.
اصابتلغتنامه دهخدااصابت . [ اِ ب َ ] (ع مص ) اصابة. رسیدن تیر نشانه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصابة تیر شکار را؛ آهنگ کردن و نگذشتن از آن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). به هدف خوردن . تیر به نشانه رسیدن . برسیدن تیر. || برآمدن . خلاف اصعاد است . (منتهی الارب ). اَصاب َ الشی َٔ؛ ضد
اصابتفرهنگ فارسی عمید۱. رسیدن تیر به هدف؛ خوردن تیر به نشانه.۲. برخورد چیزی به چیز دیگر.۳. [قدیمی] درست گفتن.۴. [قدیمی] درست رسیدن.۵. [قدیمی] راست آوردن.۶. [قدیمی] آهنگ راست کردن.
اصابتلغتنامه دهخدااصابت . [ اِ ب َ ] (ع مص ) اصابة. رسیدن تیر نشانه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصابة تیر شکار را؛ آهنگ کردن و نگذشتن از آن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). به هدف خوردن . تیر به نشانه رسیدن . برسیدن تیر. || برآمدن . خلاف اصعاد است . (منتهی الارب ). اَصاب َ الشی َٔ؛ ضد
اصابتفرهنگ فارسی عمید۱. رسیدن تیر به هدف؛ خوردن تیر به نشانه.۲. برخورد چیزی به چیز دیگر.۳. [قدیمی] درست گفتن.۴. [قدیمی] درست رسیدن.۵. [قدیمی] راست آوردن.۶. [قدیمی] آهنگ راست کردن.