اصبلغتنامه دهخدااصب . [ اَ ص َب ب ] (ع ص ، اِ) لقب ماه رجب است : رجب الاصب ، چه رحمت خدا در این ماه بر امت ریخته شود.
اصبدیکشنری عربی به فارسیرنجورکردن , ازردن , پريشان کردن , مبتلا کردن , الوده کردن , ملوث کردن , گند زده کردن , مبتلا و دچار کردن , عفوني کردن , سرايت کردن
ایستاپشتة هوادهیشدهaerated static pile, ASPواژههای مصوب فرهنگستاننـوعی روش هوادهی واداشته (forced aeration) در فرایند پوسش که در آن از طریق لولههای مشبک واقع در زیر پشته، با یک دمنده، هوا را از درون پشته عبور میدهند
اصباهانلغتنامه دهخدااصباهان . [ اِ ] (اِخ ) معرب اسپاهان است ، و آن شهریست مشهور در عراق و نام اصلی او این است . (برهان ) (آنندراج ).و صاحب منتهی الارب کلمه ٔ اصبهان را بنقل از صاحب قاموس مشتق از اَصَّت الناقة آورده است که بمعنی سخت گردیدن گوشت ناقه و محکم شدن پیوستگی الواح آن و بسیارشیر شدن ناق
اصبوعلغتنامه دهخدااصبوع . [ اُ ] (ع اِ) اصبع. انگشت . (منتهی الارب ). لهجه یا لغتی است در اصبع. ج ، اصابیع. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
اصبحلغتنامه دهخدااصبح . [ اَ ب َ ] (اِخ ) حارث بن عوف بن مالک بن زیدبن شداد ذرعة (کذا)... نیای مالک بن اَنَس یکی از ائمه ٔ اربعه بود. و رجوع به انساب سمعانی ، و حارث و امام مالک بن انس و مالک بن انس شود.
اصباهانلغتنامه دهخدااصباهان . [ اِ ] (اِخ ) معرب اسپاهان است ، و آن شهریست مشهور در عراق و نام اصلی او این است . (برهان ) (آنندراج ).و صاحب منتهی الارب کلمه ٔ اصبهان را بنقل از صاحب قاموس مشتق از اَصَّت الناقة آورده است که بمعنی سخت گردیدن گوشت ناقه و محکم شدن پیوستگی الواح آن و بسیارشیر شدن ناق
اصبوعلغتنامه دهخدااصبوع . [ اُ ] (ع اِ) اصبع. انگشت . (منتهی الارب ). لهجه یا لغتی است در اصبع. ج ، اصابیع. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
اصبحلغتنامه دهخدااصبح . [ اَ ب َ ] (اِخ ) حارث بن عوف بن مالک بن زیدبن شداد ذرعة (کذا)... نیای مالک بن اَنَس یکی از ائمه ٔ اربعه بود. و رجوع به انساب سمعانی ، و حارث و امام مالک بن انس و مالک بن انس شود.
حاصبلغتنامه دهخداحاصب . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حصب . || باد سخت که سنگ ریزه و خاک بردارد. باد سنگ باران . باد که سنگ آرد. بادی که سنگ ریزه پاشد : ا فأمنتم ان یخسف بکم جانب البر او یرسل علیکم حاصبا ثم لاتجدوا لکم وکیلا. (قرآن 68/17</
حواصبلغتنامه دهخداحواصب . [ ح َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ حاصب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به حاصب شود.
شاصبلغتنامه دهخداشاصب . [ ص ِ ] (ع ص ) زندگانی سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرس شاصب ؛ اسب لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب باریک میان .
قاصبلغتنامه دهخداقاصب . [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قصب . نای زن . نی نواز. (ناظم الاطباء). || برنده ٔ گوشت و روده . || رعد آوازکننده . تندر با بانگ . || شتر بازایستاده از آب پیش از سیری . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . گفته میشود بعیر قاصب و ناقة قاصب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || شتر