اصراءلغتنامه دهخدااصراء. [ اِ ] (ع مص ) خریدن یا فروختن مُصرّاة را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیع کردن مصراة را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به مصراة شود.
حشرگائیلغتنامه دهخداحشرگائی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) قحبه گی . صاحب آنندراج گوید: زنی که چند کس جمع شده او را بگایند. معنی ترکیبی آن گائیده ٔ لواحق و توابع است . وحشرگاهی بدین معنی غلط است . رجوع به آنندراج شود.
حشرگایلغتنامه دهخداحشرگای . [ ح َ ] (ن مف مرکب ) زنی که هواخواه بسیار داشته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به حشری شود.
اشراءلغتنامه دهخدااشراء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شری . (منتهی الارب ). ج ِ شَری ̍، بمعنی ناحیه : دخلوا اشراءالحرم ؛ ای نواحیه . (اقرب الموارد).