اصطداملغتنامه دهخدااصطدام . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطدام دو سواره ؛ تصادم یکی بر دیگری و تزاحم آنان به یکدیگر. گویند: تصادم الجیشان و اصطدما. (از اقرب الموارد). تصادم . (اقرب الموارد). با هم کوفتن و در هم زدن . (آنندراج ). بهم واکوفته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بهم واکوفتن .(زوزنی ). با هم کوفتن و
هشتادملغتنامه دهخداهشتادم . [هََ دُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) منسوب به هشتاد و آنچه در مرتبه ٔ هشتاد واقع شده باشد. (ناظم الاطباء).
استحذاملغتنامه دهخدااستحذام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استحذام بذال معجمه همان استخدام است و در فصل میم از باب خاء معجمه مذکور خواهد شد - انتهی . رجوع به استخدام شود.
برخورددیکشنری فارسی به عربیاثر عليه , استقبال , اشتباک , اصطدام , حادثة , حطم , حي , ضربة , عنوان , لقاء , نزاع ، اِحْتکاکٌ
مصطدملغتنامه دهخدامصطدم . [ م ُ طَ دِ ] (ع ص ) باهم کوبنده . (آنندراج ). تصادم کننده . (از ناظم الاطباء). رجوع به اصطدام شود.
برهم زدنلغتنامه دهخدابرهم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) یکی را بر دیگری زدن . اصطدام . تصادم . (از منتهی الارب ) : نه دستی کین جرس برهم توان زدنه غمخواری که با او دم توان زد. نظامی .سنگ و آهن را مزن برهم گزاف گه ز روی نقل و گه