اسلاءلغتنامه دهخدااسلاء. [اِ ] (ع مص ) فراموشانیدن کسی را چیزی . فراموش کنانیدن کسی را چیزی : اسلاه عنه . (منتهی الارب ). || اندوه وابردن . (تاج المصادر بیهقی ). اندوه بدر بردن . تسلیت . خورسند و بیغم گردانیدن : اسلاه عنه . (منتهی الارب ). || اندوه عشق ببردن . (زوزنی ). || بی بیم شدن قوم از دد
اشلاءلغتنامه دهخدااشلاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شِلْو. (دهار) (منتهی الارب ). ج ِ شلو، بمعنی اندام و تن از هر چیزی . (آنندراج ).رجوع به شِلْو شود. اعضای گوشتی . (از معجم البلدان ). || بنوفلان اشلاء فی بنی فلان ؛ ای بقایا. (از معجم البلدان ). بقایای چیزی . || اشلاءاللجام ؛ تسمه های لگام یا تسمه هایی
اشلاءلغتنامه دهخدااشلاء. [ اِ ] (ع مص ) توبره بنمودن ستور را تا بیاید و انس گیرد: اشلی دابته اشلاءً. || خواندن ناقه را برای دوشیدن : اشلی الناقة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خواندن بهیمه را. (زوزنی ). خواندن بهیمه . (تاج المصادر بیهقی ). || خواندن سگ را تا برآغالاند بر صید: اشلی الکلب .
اصلاً و ابداًلغتنامه دهخدااصلاً و ابداً. [ اَ لَن ْ وَ اَ ب َ دَن ْ ] (ق مرکب ) بهیچرو. هرگز. بهیچوجه . و رجوع به اصلاً شود.
یک بارگیلغتنامه دهخدایک بارگی . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب )ناگهانی . یک دفعگی و در یک هنگام . (ناظم الاطباء). به یک دفعه . ناگهان . بغتةً. (یادداشت مؤلف ) : کسی کش سرافراز بد بارگی گریزان همی
اسپیتزبرگلغتنامه دهخدااسپیتزبرگ . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) (بمعنی کوه حاد و نوک تیز) نام گنگبار اقیانوس منجمد شمالی که مرکب است از سه جزیره ٔ بزرگ و چند جزیره ٔ کوچک که بزرگترین آنها نیز به اسپیتزبرگ موسوم است و نام دیگر آن «فریسلاندنو» است و در طرف مغرب واقع شده این جزیره ها در بین <span class="hl" dir=
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است ، از جمله یکی «سرآمدان سخن » است در تراجم احوال پانزده نفر از مشا
نوشادلغتنامه دهخدانوشاد. [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است به خوبرویان منسوب . (رشیدی ) (جهانگیری ). نام شهری است حسن خیز، و بدین سبب منسوب به خوبان شده است . (برهان قاطع) (از غیاث اللغات ). نام شهری که به کثرت خوبرویان ترک معروف و مشهور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شعرای فارسی به خصوص قدمای ایشان
اصلادیکشنری فارسی به انگلیسیaltogether, anything, aught, chiefly, earthly, essentially, half, mainly, materially, nix, no, no way, nohow, none, noway, once, originally, radically, soever, substantially, whit
اصلادیکشنری فارسی به انگلیسیaltogether, anything, aught, chiefly, earthly, essentially, half, mainly, materially, nix, no, no way, nohow, none, noway, once, originally, radically, soever, substantially, whit