لغتنامه دهخدا
اصمات . [ اِ ](ع مص ) خاموش شدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خاموش کردن . لازم و متعدیست . (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسکات . || اصمات چیزی را؛ آنرا مصمت قرار دادن . (از قطر المحیط). آکنده میان کردن . (تا