اضارعلغتنامه دهخدااضارع . [ اَ رِ ] (اِخ ) برکه ای است از کنده های اعراب در سمت غربی راه حاجیان که متنبّی آنرا در این بیت آورده است :و مسی الجمیعی دئدأهاو غادی الاضارع ثم الدنا.(از معجم البلدان ).
حدارهلغتنامه دهخداحداره . [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام نهری است در اندلس که از شهر غرناطه میگذرد و اندلسیان آنرا هَدَرَّه خوانند. (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ).
حدارةلغتنامه دهخداحدارة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) بزرگ و گشاده گردیدن چشم . (ناظم الاطباء).فربه و درشت و گرداندام گردیدن . (از منتهی الارب ). حدر. پرگوشت شدن چشم خانه . (منتهی الارب ). || (اِ) فربهی با درشتی و گردی اندام . (منتهی الارب ).
حدورةلغتنامه دهخداحدورة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) فربه شدن . ضخم شدن . (زوزنی ). || روان کردن چشم اشک را. (از منتهی الارب ).