اضطهددیکشنری عربی به فارسیذليل کردن , ستم کردن بر , کوفتن , تعدي کردن , درمضيقه قرار دادن , پريشان کردن , ازار کردن , جفا کردن , داءما مزاحم شدن واذيت کردن
اضطهادلغتنامه دهخدااضطهاد. [ اِ طِ ] (ع مص ) مقهور کردن کسی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). قهر کردن و چیره شدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضَهْد. (زوزنی ). رجوع به ضهد شود. || ستم نمودن کسی را، یقال : اضطهدته اضطهاداً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مضطر ساختن و اذیت کردن کسی را.
حداثتلغتنامه دهخداحداثت . [ ح َ ث َ ] (ع اِ) حدوث . برنائی . (دهار) (ادیب نطنزی ). جوانی . (دهار) (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). اول جوانی . (منتهی الارب ). || تازگی . نوی . || اول هر چیزی . آغاز امری ؛ حداثث امری ، آغاز و اول و شروع کاری . (از منتهی الارب ).- حداثت سن </sp
حداثتفرهنگ فارسی معین(حَ ثَ) [ ع . حداثة ] 1 - (مص ل .) نو شدن ، تازه گردیدن . 2 - (اِمص .) نوی ، تازگی . 3 - نوخاستگی ، نوجوانی . 4 - (اِ.) ابتدای هرچیز، اول هر امر.