اطمینانلغتنامه دهخدااطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (م
اطمینانفرهنگ فارسی عمید۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسودهخاطر ساختن.⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)۱. اعتماد داشتن.۲. یقین داشتن.⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرج
اطمیناندیکشنری فارسی به انگلیسیassurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, reassurance, reliance, sureness, surety, trust
بازرسی پس از پروازpostflight inspection, postflight checkواژههای مصوب فرهنگستانیکی از بازرسیهایی که خدمۀ پرواز یا خدمۀ زمینی پس از خاتمه پرواز انجام میدهند تا از سلامت هواگَرد اطمینان حاصل کنند
پیش مرگفرهنگ فارسی معین(مَ) (ص مر.) 1 - کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی ، فدا. 2 - کسی که پیش از پادشاه ، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود.
مطمئن شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ن شدن، اطمینان یافتن، اطمینان حاصل کردن گواهی دادن، برابراصل کردن، صحه گذاشتن تشخیص دادن، قضاوت کردن، قبول کردن دعوی اعتقادداشتن، باور داشتن دلیل آوردن، ایجاب کردن
توماسلغتنامه دهخداتوماس . [ ت ُ ] (اِخ ) سن . یکی از دوازده حواری حضرت عیسی (ع ) است که به دیرباوری مشهور و از جمله ٔ کسانی بود که هیچ چیز را باور نداشت مگر آنکه به نحوی در آن اطمینان حاصل می نمود، چنانکه این حواری بعثت حضرت عیسی را باور نکرد. (از لاروس ). رجوع به توما شود.
اطمینانلغتنامه دهخدااطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (م
اطمینانفرهنگ فارسی عمید۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسودهخاطر ساختن.⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)۱. اعتماد داشتن.۲. یقین داشتن.⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرج
اطمیناندیکشنری فارسی به انگلیسیassurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, reassurance, reliance, sureness, surety, trust
اطمینانلغتنامه دهخدااطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (م
اطمینانفرهنگ فارسی عمید۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسودهخاطر ساختن.⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)۱. اعتماد داشتن.۲. یقین داشتن.⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرج
بازۀ اطمینانconfidence interval, interval estimateواژههای مصوب فرهنگستانبازهای که براساس دادههای نمونهای تعیین میشود و با احتمال معینی پارامتر نامعلوم موردنظر را در بر میگیرد
رهیافت حصول اطمینانassurance approachواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ روشهای حصول اطمینان که براساس وجوه مورد بررسی تعیین میشود