اجحارلغتنامه دهخدااجحار. [ اِ ] (ع مص ) اجحار نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان . || اجحار قوم ؛ با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن . (منتهی الارب ). || بسوراخ (ددگان و خزندگان ) درآوردن . جنبنده در سوراخ کردن : اجحر فلان الضّب ؛ بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. (منتهی الارب
اجهارلغتنامه دهخدااجهار. [ اِ ] (ع مص ) اظهار. (غیاث ). || آشکارا کردن سخن . (تاج المصادر). هویدا کردن سخن و جز آن : اجهر الکلام . (منتهی الارب ). بلند گفتن .
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
وَيْکَأَنَّهُفرهنگ واژگان قرآنوای مثل اینکه آن- وه! گویی آن( کلمه وي کلمهاي است که در هنگام اظهار ندامت استعمال ميشود ، و بسا هم ميشود که در مورد تعجب به کار ميرود ، و "کَأَنَّ" یعنی مثل اینکه لذا عبارت "وَيْکَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ ﭐلْکَافِرُونَ "یعنی وای که گویی آن چه واقعیت دارد این است که کافران رستگار نمی شوند)
شکر خوردنلغتنامه دهخداشکر خوردن . [ ش َ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شیرین کام بودن . کامروا بودن . در ناز و نعمت بسر بردن : این هم ز بخشش فلک و جود عالم است کآن را که خاک باید خوردن شکر خورد. خاقا
یاراحمدآقالغتنامه دهخدایاراحمدآقا.[ اَ م َ ] (اِخ ) دربندی ، کوتوال قلعه ٔ دربند از نواحی شیروان بوده . وی به سال 915 هَ . ق . هنگام سفر دوم شاه اسماعیل اول به شیروان باتفاق محمد بیک نامی باستظهار حصانت قلعه برخلاف دیگر حکام آن ناحیه نافرمانی آغاز کردند و سرانجام ش
ابراهیم سامانیلغتنامه دهخداابراهیم سامانی . [ اِ م ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن احمدبن اسماعیل . یکی از شاهزادگان سامانی . بواسطه ٔ مخالفت با نصربن احمد مدتی محبوس و پس از رهائی باز بسبب داعیه ٔ استقلال و محاربه و مغلوبیت به عراق عرب رفته و تا وقتی ابوعلی محتاجی از نوح بن نصر برادرزاده ٔ ابراهیم رنجیده گشت و
وَيْکَأَنَّفرهنگ واژگان قرآنوای مثل اینکه - وه! گویی ( کلمه وي کلمهاي است که در هنگام اظهار ندامت استعمال ميشود ، و بسا هم ميشود که در مورد تعجب به کار ميرود ، و هر دو معنا با عبارت "وَيْکَأَنَّ ﭐللَّهَ يَبْسُطُ ﭐلرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ" ميسازد ، هر چند که معناي اول زودتر به ذهن ميرسد . واین سخن کساني است که آرزو
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) فراموش نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن . (از اقرب الموارد). از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اِظْهار. (متن اللغة). رجوع به مصادر مذکور شود.
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) فراموش نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن . (از اقرب الموارد). از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اِظْهار. (متن اللغة). رجوع به مصادر مذکور شود.