خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعتبار
/'e'tebār/
معنی
۱. اعتماد.
۲. قدر؛ منزلت.
۳. آبرو.
۴. (اقتصاد) حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول.
۵. راستی؛ درستی.
۶. [قدیمی] چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن.
۷. [قدیمی] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن.
۸. [قدیمی] عبرت گرفتن؛ پند گرفتن.
۹. (اسم) (اقتصاد) مبلغی که در بودجه برای کارهای مشخص درنظر گرفته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ارج، ارزش، پشتوانه
۲. آبرو، حیثیت، شرف، عرض، قدر، منزلت، نام
۳. پندگیری، عبرت
۴. پشتوانه، سندیت، وجهه
۵. تاثیر، نفوذ
۶. تنخواه، سرمایه، مایه
۷. اطمینان، اعتماد
دیکشنری
account, budget, cachet, chair, coffers, entitlement, esteem, genuineness, hand, prestige, reliability, validity, validness
-
جستوجوی دقیق
-
اعتبار
مهندسی شیمی
Reliability
-
اعتبار
لغتنامه دهخدا
اعتبار. [ اِ ت ِ ] (ع اِمص ) قول و اعتماد. (ناظم الاطباء). اعتماد. (فرهنگ نظام ).اعتماد و اطمینان . (فرهنگ فارسی معین ) : ندارم من این گفتنت اعتبارهمانا که برگشت بختت ز کار. فردوسی .اگر شیخ امام از برای اعتبار استعمال فرماید و شرف اصغا ارزانی دارد حک...
-
اعتبار
لغتنامه دهخدا
اعتبار.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) شگفتی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشگفت آمدن . (از اقرب الموارد). || پند گرفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). عبرت گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پند گرفتن . عبرت گرفتن . (...
-
اعتبار
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارج، ارزش، پشتوانه ۲. آبرو، حیثیت، شرف، عرض، قدر، منزلت، نام ۳. پندگیری، عبرت ۴. پشتوانه، سندیت، وجهه ۵. تاثیر، نفوذ ۶. تنخواه، سرمایه، مایه ۷. اطمینان، اعتماد
-
اعتبار
فرهنگ نامها
(تلفظ: eetebār) (عربی) اطمینان و اعتماد دیگران دربارهی کسی ؛ ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران ؛ پندگرفتن ، به اندیشه فروشدن ، عبرت گرفتن؛ آبرو ، ارزش ؛ اعتماد ، اطمینان.
-
اعتبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tebār ۱. اعتماد.۲. قدر؛ منزلت.۳. آبرو.۴. (اقتصاد) حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول.۵. راستی؛ درستی.۶. [قدیمی] چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن.۷. [قدیمی] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن.۸. [قدیمی] ع...
-
اعتبار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پند گرفتن . 2 - ( اِ.) آبرو، قدر.
-
اعتبار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
account, budget, cachet, chair, coffers, entitlement, esteem, genuineness, hand, prestige, reliability, validity, validness
-
اعتبار
دیکشنری عربی به فارسی
ملا حظه , رسيدگي , توجه , مراعات , رعايت , درود , سلا م , بابت , باره , نگاه , نظر , ملا حظه کردن , اعتنا کردن به , راجع بودن به , وابسته بودن به , نگريستن , نگاه کردن , احترام
-
اعتبار
دیکشنری فارسی به عربی
ائتمان , احترام , اصالة , اهمية , تاثير , تخمين , ثقة , سلطة , شمعة
-
واژههای مشابه
-
اعتبار افتادن
لغتنامه دهخدا
اعتبار افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج یافتن : از این مطلع که در تشبیه کلکش در خط آوردم بر ابنای زمانم تا قیامت اعتبار افتاد. بدر چاچی (از ارمغان آصفی ).رجوع به اعتبار شود.
-
اعتبار بخشیدن
لغتنامه دهخدا
اعتبار بخشیدن . [ اِ ت ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج دادن . قدر و احترام بکسی اعطا کردن : بسنگی بخشد آنسان اعتباری که بر تاجش نشاند تاجداری .وحشی بافقی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار برخاستن
لغتنامه دهخدا
اعتبار برخاستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش و قدر و مرتبه از میان رفتن : اعتبار از میان چو برخیزدبیضه ٔ مور مهره ٔ مار است .صائب اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار بردن
لغتنامه دهخدا
اعتبار بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و قدر چیزی را پایمال کردن . بی اعتبار ساختن : صورت پرستی از خلق برد اعتبار معنی هرچند کعبه سنگ است تسکین برهمن کو.بیدل عظیم آبادی (از ارمغان آصفی ).