خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tebār ۱. اعتماد.۲. قدر؛ منزلت.۳. آبرو.۴. (اقتصاد) حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول.۵. راستی؛ درستی.۶. [قدیمی] چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن.۷. [قدیمی] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن.۸. [قدیمی] ع...
-
جستوجو در متن
-
پرستیژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: prestige] perestiž شخصیت، اعتبار و نفوذ اجتماعی.
-
شش روزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešro[w]zan دنیا بهاعتبار ششجهت؛ ششدری.
-
بی سکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] bisekke ۱. بیقدر؛ بیاعتبار.۲. بیرونق.
-
آبرودار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āb[e]rudār دارای آبرو؛ باآبرو؛ دارای شرف و اعتبار.
-
معتبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'tabar ۱. بااعتبار؛ امین؛ محل اعتماد.۲. [قدیمی] عبرتگرفته.
-
آبرومند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābe[e]rumand ۱. آبرودار؛ باآبرو؛ دارای اعتبار و شرف.۲. عفیف.۳. بامناعت.
-
حیثیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حَیثیّة] heysiy[y]at ۱. اعتبار؛ آبرو؛ خوشنامی.۲. [قدیمی] وضع؛ حالت؛ جهت.
-
وزن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی، جمع: اَوزان] vazn ۱. میزان سنگینی چیزی.۲. [مجاز] ارزش و اعتبار.۳. (ادبی) آهنگ و تناسب کلام.۴. (موسیقی) ریتم.
-
تنخواه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tanxāhgardān پولی که در صندوق اداره یا بنگاهی بگذارند تا در هنگام لزوم به مصرف خرید چیزهای ضروری یا هزینههای فوری برسد؛ اعتبار متحرک.
-
بطلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] botlān ۱. باطل بودن؛ نادرست بودن.۲. (حقوق) ازبین رفتن؛ بیاعتبار شدن.۳. [قدیمی] نابودی؛ هلاکت.
-
پشتوانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پشتوان› poštvāne ۱. [مجاز] پشتیبان.۲. (اسم) (بانکداری) سپردهای که کسی برای اعتبار خود در بانک معین کند؛ کوورتور.۳. (اسم) (بانکداری) طلا، نقره، جواهر، و سایر اشیای گرانبها که از طرف دولت یا بانک ناشر اسکناس برای اعتبار نشر اسکناس تعیین و نگ...
-
محل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محلّ، جمع: محال] mahal[l] ۱. جا؛ مکان.۲. [عامیانه] محله؛ کوی.۳. [مجاز] موجودی حساب؛ اعتبار.۴. [قدیمی، مجاز] ارزش؛ مقدار؛ منزلت: ◻︎ محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم / که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی (سعدی۲: ۵۶۵).
-
اعتبارنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'e'tebārnāme ۱. (بانکداری) سندی که بانک برای تایید اعتبار مشتری خود نزد بانکهای دیگر به وی میدهد.۲. (سیاسی) معرفینامه و حکم انتصاب سفیر یا وزیرمختار که از طرف دولت صادر میشود تا در کشور دیگر به رئیس آن کشور ارائه دهد؛ ...