خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتبار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پند گرفتن . 2 - ( اِ.) آبرو، قدر.
-
واژههای مشابه
-
اعتبار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - اعتماد کردن . 2 - عبرت گرفتن .
-
جستوجو در متن
-
پشم ریختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ)(مص ل .) بی اعتبار شدن .
-
آبرو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - اعتبار، ناموس . 2 - عرق ، خوی .
-
بیواره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (ص .)1 - بی کس ، غریب . 2 - بی قدر، بی اعتبار.
-
پرستیژ
فرهنگ فارسی معین
(پِ رِ) [ فر . ] (اِ.)وجهه ، آبرو و اعتبار.
-
کردیت
فرهنگ فارسی معین
(کِ رِ دِ) [ فر. ] (اِ.) اعتماد، اعتبار.
-
وزن داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اعتبار و عزت داشتن .
-
آب کار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) 1 - آبرو، اعتبار. 2 - نطفه ، منی .
-
از سکه افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ِ کِ. اُ دَ) (مص ل .) ارزش و اعتبار را از دست دادن .
-
بی سکه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ فا - ع . ] (مص م .) بی ارزش کردن ، بی اعتبار کردن .
-
بی محل
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی ارزش ، بی اعتبار.
-
حیثیت
فرهنگ فارسی معین
(حِ یَّ) [ ع . حیثیة ] (مص جع .) اعتبار، آبرو. ج . حیثیات .