اعتقددیکشنری عربی به فارسیباور کردن , اعتقادکردن , گمان داشتن , ايمان اوردن , اعتقادداشتن , معتقدبودن , انديشيدن , فکر کردن , خيال کردن , گمان کردن
مطمئن شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ن شدن، اطمینان یافتن، اطمینان حاصل کردن گواهی دادن، برابراصل کردن، صحه گذاشتن تشخیص دادن، قضاوت کردن، قبول کردن دعوی اعتقادداشتن، باور داشتن دلیل آوردن، ایجاب کردن