اعتقاد غیرجازملغتنامه دهخدااعتقاد غیرجازم . [ اِ ت ِ دِ غ َ / غ ِ رِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصدیقی که مقارن با حکم به امتناع نقیض آن تصدیق نبود. تصدیقی که امکان نقیض آن باشد. مقابل اعتقاد جازم . خواجه نصیرالدین آرد: و چون امکان عبارت از عدم امتناع است پس هرچه (هر
اعتکادلغتنامه دهخدااعتکاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لازم گرفتن چیزی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی را لازم گرفتن . (از اقرب الموارد).
اعتقادفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را باور داشتن؛ به درستی چیزی ایمان داشتن.۲. (اسم) عقیده؛ رٲی؛ نظر.۳. عقیده و ایمان به حق بودن دین اسلام.
اعتقادلغتنامه دهخدااعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). در دل گرفتن . (غیاث اللغات ). || گرویدن . || یقین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصدیق کردن و عقد قلب و دل بر چیزی بستن و بدان ایمان آوردن . (از اقرب
اعتقاد جازملغتنامه دهخدااعتقاد جازم . [ اِ ت ِ دِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصدیق که مقارن حکم به امتناع نقیض آن بود. مقابل اعتقاد غیرجازم . خواجه نصیرالدین آرد: تصدیق یا مقتضی اعتقادی بود یا نبود و اگر بود آن اعتقاد جازم بود یا نبود. و جازم مقارن حکم بودبامتناع نقیض آن تصدیق (آن مقارنت ) مقارنتی
ظنلغتنامه دهخداظن . [ ظَن ن ] (ع مص ، اِمص ) پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقاد غیرجازم . (منتهی الارب ). حدس . || گمان بردن . || به درستی دانستن . دانستن . اعتقاد محکم . قوله تعالی : ظن داود (قرآن 24/38)؛ أی عل
اعتقادفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را باور داشتن؛ به درستی چیزی ایمان داشتن.۲. (اسم) عقیده؛ رٲی؛ نظر.۳. عقیده و ایمان به حق بودن دین اسلام.
اعتقادلغتنامه دهخدااعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). در دل گرفتن . (غیاث اللغات ). || گرویدن . || یقین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصدیق کردن و عقد قلب و دل بر چیزی بستن و بدان ایمان آوردن . (از اقرب
خوش اعتقادلغتنامه دهخداخوش اعتقاد. [ خوَش ْ / خُش ْ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ اعتقاد نیکو. با اعتقاد خوب . آنکه اعتقادش خوبست . صاحب اعتقاد نکو.
نیک اعتقادلغتنامه دهخدانیک اعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) خوش نیت . خوش عقیدت : ز هر بدی دل نیک اعتقاد تو خالی است بر آن قیاس که خالی است خلد از اهریمن . سوزنی .یقین شده ست همه خلق را که نیست چو توستوده سیرت و نیک اعتقاد و نیکوظن .
نیکواعتقادلغتنامه دهخدانیکواعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) معتقد. مؤمن . خوش عقیده . رجوع به نیکواعتقادی شود.