خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتماد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعتماد
/'e'temād/
معنی
۱. تکیه کردن؛ پشتگرمی؛ وثوق.
۲. متکی شدن به کسی و کاری را به او سپردن؛ واگذاشتن کار به کسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اتکا، استظهار، استواری، اطمینان، پشتگرمی، تکیه، توکل، ثقه، دلگرمی، وثوق
برابر فارسی
استواری، پشتگرمی، باور
فعل
بن گذشته: اعتماد کرد
بن حال: اعتماد کن
دیکشنری
belief, confidence, credit, dependence, reliance, trust, trustfulness
-
جستوجوی دقیق
-
اعتماد
لغتنامه دهخدا
اعتماد. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای خراسان است . وی در شیراز میزیسته و از اشعار اوست :بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است گر این نثار ترا لایق است در نظر است .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
اعتماد
لغتنامه دهخدا
اعتماد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بشب سیر کردن گرفتن ، یقال : اعتمد لیلته ؛ بشب سیر کردن گرفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشب بر مرکب سیر سوار شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || تکیه نمودن برکسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة)...
-
اعتماد
واژگان مترادف و متضاد
اتکا، استظهار، استواری، اطمینان، پشتگرمی، تکیه، توکل، ثقه، دلگرمی، وثوق
-
اعتماد
فرهنگ نامها
(تلفظ: eetemād) (عربی) باور داشتن و صحیح دانستنِ چیزی یا کسی ، پشتگرمی ؛ عقیده و نظر ، ایمان به حقانیت دین اسلام .
-
اعتماد
فرهنگ واژههای سره
استواری، پشتگرمی، باور
-
اعتماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'temād ۱. تکیه کردن؛ پشتگرمی؛ وثوق.۲. متکی شدن به کسی و کاری را به او سپردن؛ واگذاشتن کار به کسی.
-
اعتماد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تکیه کردن . 2 - برگزیدن . 3 - کاری را به کسی واگذاشتن . 4 - (اِمص .) اطمینان .
-
اعتماد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
belief, confidence, credit, dependence, reliance, trust, trustfulness
-
اعتماد
دیکشنری عربی به فارسی
تخصيص , منظورکردن (بودجه) , بستگي , وابستگي , موکول (بودن) , عدم استقلا ل , اتکاء متقابل
-
اعتماد
دیکشنری فارسی به عربی
اعتقاد , ثقة ، اِرْتفاقٌٌ
-
واژههای مشابه
-
اعتماد افتادن
لغتنامه دهخدا
اعتماد افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ](مص مرکب ) مورد اطمینان قرار گرفتن . وثوق و اطمینان بکسی پیدا شدن : از جمله ٔ همه معتمدان و خدمتکاران اعتماد بر وی افتاد. (تاریخ بیهقی ص 105).
-
اعتماد بستن
لغتنامه دهخدا
اعتماد بستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکیه کردن . اعتماد کردن . وثوق و اطمینان داشتن : جهان بر آب نهاده ست و زندگی بر بادبر آب و باد کجا اعتماد کس بستست .سعدی .
-
اعتماد داشتن
لغتنامه دهخدا
اعتماد داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب )تکیه داشتن . ثقه داشتن . مطمئن بودن . متکی بودن . اطمینان داشتن : و امیر محمود بر وی [ ابوالحسن دبیر ] اعتماد تمام داشت . (تاریخ بیهقی ص 245). و همچنان دربسته بخریدندی بی آنک بگشادندی از آنک بر بیاعان اعتماد دا...
-
اعتماد کردن
لغتنامه دهخدا
اعتماد کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطمینان کردن . وثوق داشتن به . (فرهنگ فارسی معین ). تعویل . (دهار). (تاج المصادر بیهقی ). ارتکاء. (تاج المصادر بیهقی ). قصد. (منتهی الارب ). توکل . (دهار) انتحاء. (المصادر زوزنی ). ثِقَه . وُثوق . (یادداشت م...