اعجزلغتنامه دهخدااعجز. [ اَ ج َ ] (ع ص ) بزرگ سرین . (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (یادداشت بخط مؤلف ). بزرگ سرون [ سرین ] . (از تاج المصادر بیهقی ). || (ن تف ) عاجزتر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : اعجز عن الشی ٔ من الثعلب الی العنق
اعجسلغتنامه دهخدااعجس . [ اَ ج َ ] (ع ص ) سخت میان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اعجازلغتنامه دهخدااعجاز. [ اِ ] (ع مص ) عاجز کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). عاجز کردن کسی را. (از منتخب و غیر آن از غیاث اللغات ) (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). ناتوان گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عاجز ساختن کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن الل
کلان سرینلغتنامه دهخداکلان سرین . [ ک َ س ُ ] (ص مرکب ) که سرین او بزرگ باشد. سرین گنده . رسته . اعجز. عجزاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به سرین و کلان شود.
کلان شکملغتنامه دهخداکلان شکم . [ ک َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ شکم . (ناظم الاطباء). بزرگ شکم . شکم گنده . بطین . بطن . مبطان . منفوخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجوف . طحامر، اعجز. (منتهی الارب ). رجوع به شکم و کلان شود.
عجزاءلغتنامه دهخداعجزاء.[ ع َ ] (ع ص ) زن کلان سرین . مؤنث ِ اَعْجَز. || (اِخ ) ریگستانی است بلند. || (ص ، اِ)عقاب کوتاه دم . || عقابی که در دم او پر سفید باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زنی که کف دست او درشت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشدید دایرة الکف . (اقرب الموار
ضحاکلغتنامه دهخداضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابن قیس بن خالد الفهری ، مکنی به ابوانیس یا ابوامیة. از جماهیر بنی محارب بن فهربن مالک است و صاحب مرج راهط هیثم بن عدی گوید چون زیاد درگذشت معاویه ضحاک را عامل کوفه کرد (53 هَ . ق .) و وی هنگامی که بشهر درآمد گور ز