اعذرلغتنامه دهخدااعذر. [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از عذر. معذورتر: و ضم الیه [ الی کتاب العروض ] باباً فی علم القوافی ... و لم اره کبیر عمل و لو نسخ کتاب ابی الحسن الاخفش لکان اعذر عندی . (معجم الادباء یاقوت ج 2 ص 76).<br
احدرلغتنامه دهخدااحدر. [ اَ دَ ] (ع ص ) کسی که یک را دو بیند. احول . لوچ . کاج . دوبین . || آنکه رانش پرگوشت و اعلای بدن وی باریک باشد. (و این صفت نیک اسب است ) . || پرگوشت : احدر من ضب . مؤنث : حَدْراء. ج ، حُدر.
احذرلغتنامه دهخدااحذر. [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) ترسنده تر. || هوشیارتر. دوراندیش تر. حزوم تر.- امثال : احذر من ذئب ؛ حازم تر از گرگ . قالوا انه یبلغ من شدة احترازه ان یراوح بین عینیه اذا نام فیجعل احدیهما منطبقة نائمة و الاخری مفتوحة حارسة
احضرلغتنامه دهخدااحضر. [ اَ ض َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حضور: وقد تورک علی هذا قبل هؤلاء قوم ٌ، کانوا احدّ انیاباً و احضر اسباباً و اعظم اقداراً... فلم یثّم لهم ما ارادوه . (قفطی ).- امثال : اَحضَر من التراب . (مجمع الأمثال میدانی
اهدرلغتنامه دهخدااهدر. [ اَ دَ ] (ع ص ) شکم آماسیده . (آنندراج ): جوف اهدر؛ شکم آماسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اعذارلغتنامه دهخدااعذار. [ اِ ] (ع مص ) عذر آشکار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عذر کردن . (غیاث اللغات ). عذر را نمایاندن . (از اقرب الموارد). || پیدا کردن عذر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).بمعنی معذرت و عذر مصادر ثلاثی است یعنی گناه و سرزنش از کسی بر طرف کرد
ذلفاءلغتنامه دهخداذلفاء. [ ذَ ] (اِخ ) بنت الابیض زوجة و معشوقه ٔنجدة ابن الاسود پسر عم خود. وی کنیزکی از اهل مدینه معاصر خلفای اموی است ، او را در ابتداء سعیدبن عبدالملک بخرید و سپس ببرادر او سلیمان بن عبدالملک رسید واو عشقی بیش از حدّ به وی می ورزید و او را در عشق ذلفاء اشعاری است . ابن الند
ابیوردیلغتنامه دهخداابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویةالأصغربن محمدبن ابی العبا