لغتنامه دهخدا
اعریراف . [ اِ ] (ع مص ) آماده گردیدن بدی را: اعرورف اعریرافاً؛ آماده گردید بدی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهیای بدی شدن . (از اقرب الموارد). || موج برآوردن دریا: اعرورف البحر؛ موج برآورددریا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). متراکم شدن وبرآمدن امواج دریا و بمانند عر