اعناطلغتنامه دهخدااعناط. [ اِ ] (ع مص ) فرزند درازبالا آوردن : «اعنط الرجل ؛ اذا جاء بولد عنطنط». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرزند بلندبالا آوردن . (از اقرب الموارد).
احناثلغتنامه دهخدااحناث . [ اِ ] (ع مص ) حانث کردن کسی را. || مائل گردانیدن کسی را از باطل بسوی حق یا از حق بسوی باطل . || سوگند دروغ کردن . (زوزنی ). سوگند را دروغ گفتن .
احناذلغتنامه دهخدااحناذ. [ اِ ] (ع مص ) بسیار آب آمیختن در شراب . || اندک آب آمیختن در شراب . (از اضداد است ).
احناطلغتنامه دهخدااحناط. [ اِ ] (ع مص ) احناط زرع ؛ خداوند وقت درو شدن کشت . || اِحناط رِمث ؛ سفید شدن و رسیدن و پخته شدن گیاه ِ رمث . || حنوط کردن مرده . حنوط پاشیدن بر میت . || مردن (بصیغه ٔ مجهول ). (منتهی الارب ).
اهنادلغتنامه دهخدااهناد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هند، به معنی گله ٔ شتر و جز آن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).