اغتزازلغتنامه دهخدااغتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاص کردن . یقال : اغتزّ به ؛ ای اختص من بین اصحابه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاص کردن و خاص شدن . (آنندراج ). خاص کردن کسی را از میان یاران : اغتز به ؛ اختصه من بین اصحابه . (از اقرب الموارد).
خاص شدنلغتنامه دهخداخاص شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برگزیده شدن . اختصاص یافتن . خاص گردیدن . اِغتِزاز. (ناظم الاطباء).- خاص شدن بچیزی ؛ اختصاص یافتن به آن چیز.- خاص شدن نعمت ؛ بنعمت اختصاص یافتن .
خاص کردنلغتنامه دهخداخاص کردن . [ خاص ص ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخصوص کردن ، اختصاص دادن . اغتزاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : این پسر تاش را از خاصگان خود کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381).کای شده آگاه باستادیم خاص کن امروز بدامادیم
اختصاصلغتنامه دهخدااختصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاص کردن به . تخصیص . خاص گردانیدن بچیزی . ویژه کردن به . انفراد. اغتزاز : و اختصه بالطرایق الرضیة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). || خاص گردیدن . یگانه و خاص شدن . || وابسته و خاص شدن . || تفض