اغنیاءلغتنامه دهخدااغنیاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَنی ّ. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
اغینالغتنامه دهخدااغینا. [ ] (اِخ ) نام بلده ای از بلاد یونان . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 22 شود.
اغناءلغتنامه دهخدااغناء. [ اِ ] (ع مص ) بی نیاز کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن . توانگر گردانیدن . (المصادر زوزنی ). نائب بسنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفایت کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).نائب کافی شدن و کفایت ک
اغنیالغتنامه دهخدااغنیا. [ اَ ] (از ع ، ص ، اِ) مأخوذ از تازی . توانگران . مالداران . (ناظم الاطباء) : ملوک و اغنیا را در چشم همت او هیبت و شوکت نمانده . (گلستان ).- حکومت اغنیا ؛ حکومت سرمایه داران .
موسعلغتنامه دهخداموسع. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایساع به معنی بادسترس و توانگر. ج ، موسعون : «و السماءبنیناها بأید و اًنا لموسِعون » (قرآن 47/51)؛ ای اغنیاء قادرون . (منتهی الارب )... و متعوهن علی الموسعقدره ... (قرآن <span class="
استملاءلغتنامه دهخدااستملاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن . املاء کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). طلب املاء کردن . نبشتن خواستن . || املاء پرسیدن . (منتهی الارب ).- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی
پاسبان اوغلیلغتنامه دهخداپاسبان اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) (به غلطپازواند اوغلی نیز نامیده میشود.) بزمان سلطان سلیم خان ثالث در ناحیت وَدین خروج کرد و تا حدود بالکان و بلگراد و اَرنه دایره ٔ حکومت او منبسط گشت و از باب عالی بنوبت حسین پاشا و عُلوّ پاشا و علی پاشا و امرای دیگر بجنگ او مأمور شدند و محاربات
تعففلغتنامه دهخداتعفف . [ ت َ ع َف ْ ف ُ ] (ع مص ) عفت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پارسایی نمودن . (دهار). بتکلف پارسائی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : للفقراء الذین احصروا فی سبیل اﷲ ل
غنیلغتنامه دهخداغنی . [ غ َ ] (ع ص ) توانگر. ج ، اَغْنیاء . (مهذب الاسماء). توانگر و مالدار. (منتهی الارب ). خلاف فقیر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). دارا. دارنده : واﷲ غنی حلیم . (قرآن 263/2).از فلک نحسها بسی بیندآنکه باشد غنی ، ش