خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغیار
لغتنامه دهخدا
اغیار. [ اَ ] (ع اِ) بیگانگان و این را فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج ). دشمنان . مخالفان محبوب . (شرفنامه ٔ منیری ). یعنی دشمنان و مخالفان محبوب . آنکه یار نباشد. (مؤید). ج ِ غَیر، بمعنی سوا، مگر و جز آن . (المنجد). مأخوذ از تازی ، مردما...
-
جستوجو در متن
-
خالی گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خالی گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن از چیزی .- خالی گردانیدن سرای یا خانه ؛ خانه را تخلیه کردن . ساکنان خانه را از خانه بیرون بردن .- خالی گردانیدن مجلس ؛ مجلس را خلوت کردن . مجلس را بی اغیار کردن .
-
خالی گردیدن
لغتنامه دهخدا
خالی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تهی شدن از چیزی . تَعَرّی . (منتهی الارب ) .- خالی گردیدن سرای یا خانه ؛ بدون ساکن شدن آن .- خالی گردیدن مجلس ؛ خلوت شدن آن . بدون بیگانه و اغیار شدن آن .
-
جنازه کش
لغتنامه دهخدا
جنازه کش . [ ج َ / ج ِ زَ / زِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه جنازه را بردارد. (آنندراج ) : اغیار را جنازه کشی غیر ما نبودما بهر خاطرتو بلاها کشیده ایم .آصفی (از آنندراج ).
-
غدد
لغتنامه دهخدا
غدد. [ غ ُدَدْ ] (ع اِ) ج ِ غُدّه . (منتهی الارب ) : دروجود بزم ما اغیار شد همچون غددگر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد. (لسان العجم بنقل از ابوالمعالی ).رجوع به غده شود.
-
طاهر باطنی
لغتنامه دهخدا
طاهر باطنی . [ هَِ رِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از کسی که آفریدگار عزّ و علا، مر او را از وساوس و خاطرات نفس و پیوند با اغیار، رهائی بخشوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به طاهرالباطن شود.
-
لیف و صابون
لغتنامه دهخدا
لیف و صابون . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجازاً اختلاط نانواخت : ربط اغیار و ناصحان فرخ همچو تألیف لیف و صابون است .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
تتنن
لغتنامه دهخدا
تتنن . [ ت َ ت َن ْ ن ُ ] (ع مص ) دوستان را گذاشتن و با اغیار پیوستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنتنة؛ یکی مصحف دیگریست . (قطر المحیط). رجوع به تنتنه شود.
-
ناگفتنی
لغتنامه دهخدا
ناگفتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) چیزی که سزاوار گفتن نباشد. چیزی که نباید گفت و نمیتوان گفت . (ناظم الاطباء). ناسزا. لغو. ناشایسته . آنچه گفتن آن زشت و ناپسندیده است . که گفتن را نشاید : نامردمی نورزی ، ورزی تو مردمی ناگفتنی نگوئی ، گوئی تو گفتنی . م...
-
حلمی
لغتنامه دهخدا
حلمی . [ ح ] (اِخ ) ملا مقیم . یکی از شعرای ایران و از اهل کاشان است و در زمان داراشکوه مدتی در هندوستان اقامت گزید و سپس بزیارت بیت اﷲ مشرف گشت و در مکه ٔ مکرمه درگذشت . او راست :ما را گله در عشق ز اغیار نباشداز یار برنجیم اگر یار نباشد.(قاموس الاعل...
-
خلوت کردن
لغتنامه دهخدا
خلوت کردن . [ خ َل ْ وَک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن جای از کسی : گفت ای شه خلوتی کن خانه رادور کن هم خویش و هم بیگانه را. مولوی . - خلوت کردن با کسی ؛ با او تنها شدن .|| عزلت گزیدن و اغیار بیرون کردن و به خیال خود مشغول شدن . (ناظم الاطباء). || خالی ...
-
ترانه گشتن
لغتنامه دهخدا
ترانه گشتن . [ ت َ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کمال شهرت یافتن . (ارمغان آصفی ). افسانه شدن . به کمال شهرت رسیدن . رجوع به ترانه شدن شود : در کسوت اغیار چو بنمود رخ ، آن یاراین قصه در آفاق جهان گشت ترانه .اسیری لاهیجی (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
جانفزایی
لغتنامه دهخدا
جانفزایی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل جانفزا. کار آنکه و آنچه جان را بفزاید : ای در نظر تو جانفزایی در سکه ٔ تو جهان گشایی . نظامی .آن یابم از او بجان فزایی کآزرده میان مومیایی . نظامی .کلک توخوش نویسد در شأن یار و اغیارتعویذ جان فزایی افسون عمرکاهی ....
-
جامع و مانع
لغتنامه دهخدا
جامع و مانع. [ م ِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در اصطلاح منطق ، صفت حدی است که شامل تمام افراد خود بوده و بر غیر افراد خود صادق نباشد. آن تعریفی که همه ٔ افراد معرف را فرا گیرد و از دخول اغیار در تعریف مانع باشد حدی که طرد و عکس آن برمحدود درست ...