افاجةلغتنامه دهخداافاجة. [ اِ ج َ ] (ع مص ) شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتاب رفتن . (از اقرب الموارد). || دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دویدن اسب : افاج الفرس ؛ عدا. (از اقرب الموارد). || جوق جوق فرستادن شتران را بر آب و حوض . (منتهی الارب ) (آنندر
افازةلغتنامه دهخداافازة. [ اِ زَ ] (ع مص ) فیروز گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فیروزی دادن . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). پیروز کردن . (المصادر زوزنی ). پیروز ساختن کسی را بر چیزی . (از اقرب الموارد). یقال : افازه اﷲ بکذا؛ فیروز گرداند خدای او را در چنین کاری . (ناظم الاطباء) (منتهی
افاظةلغتنامه دهخداافاظة. [ اِ ظَ ] (ع مص ) هلاک کردن . (آنندراج )(مؤید الفضلاء). میرانیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): افاظه اﷲ؛ بمیراند او را خدای . کذلک افاظ اﷲنفسه . یقال : ضربته حتی افظت نفسه . (ناظم الاطباء).
عفازةلغتنامه دهخداعفازة. [ ع َ زَ ] (ع اِ) یکی عَفاز. (از اقرب الموارد). رجوع به عفاز شود. || پشته ٔ زمین . (از منتهی الارب ). اکمة. (اقرب الموارد).
عفازةلغتنامه دهخداعفازة. [ ع ُ زَ ] (ع اِ) بار پنبه . (منتهی الارب ). غوزه ٔ دهان گشاده . (دهار). جوزالقطن . (اقرب الموارد). جوزةالقطن است که به فارسی کوزک و به شیرازی خروک و به اصفهانی کوکوزک پنبه و به هندی دهیری نامند. (مخزن الادویه ). جوزق و بار پنبه . (ناظم الاطباء).
حفاظة الاطفالدیکشنری عربی به فارسیپارچه ء قنداق , گل و بوته دارکردن , گل و بوته کشيدن , کهنه ء بچه را عوض کردن
دویدنلغتنامه دهخدادویدن . [ دَ دَ ] (مص ) رفتن با تعجیل بسیار. شتابان رفتن . تاختن . (از ناظم الاطباء). اخرار. ساو. زکیک . قرضبة. قحص . افاجة. فندسة. کودءة. هبذ. کعسبة. تعی . جظ. طعسبة. رطل . رطول . نوداءة. ردی . ردیان . وَفَض . وفض . ایفاض . استیفاض . فدید. وکز. تلبط. ملو. مغج . افرنقاع . فشق