خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افتاب
لهجه و گویش مازنی
eftaab آفتاب
-
افتاب
دیکشنری فارسی به عربی
شمس
-
واژههای مشابه
-
آفتاب
لغتنامه دهخدا
آفتاب . (اِ مرکب ) (از: آف ، مِهر، خور + تاب ، فروغ ، نور) نور شمس . خورشید. مقابل سایه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان دادوآنگه بغلی نعوذباﷲمردار بر آفتاب مرداد. سعدی . || (اِخ ) توسعاً، بزرگترین کوکب آسمان زمین که هر صبح طالع شود و روی ...
-
آفتاب
لغتنامه دهخدا
آفتاب . (اِخ ) تخلص شاه عالم ابوالمظفر مروج الدین ، از فرمانروایان دهلی . او را به فارسی اشعاربسیار است و ازجمله منظومه ای به نام شهرآشوب در شرح فتنه ٔ غلام قادرخان . وفات او در 1221 هَ .ق . است .
-
آفتاب
لغتنامه دهخدا
آفتاب . (اِخ ) نام رودی است که از انجیرکوه چشمه گیرد به پشت کوه ، و آن رافده و آب راهه ٔ کشکانرود است .
-
آفتاب
واژگان مترادف و متضاد
خور، خورشید، شمس، مهر، هور ≠ ماهتاب، مهتاب
-
آفتاب
فرهنگ نامها
(تلفظ: āftāb) خورشید ، شمس ، ستارهی نورانی (از ثوابت) مرکز منظومه شمسی که نور و حرارت زمین از آن است ؛ (به مجاز) نوری که از خورشید به زمین میتابد ، نور و تابش خورشید ؛ (در قدیم) (شاعرانه) (به مجاز) زنِ زیبارو ؛ چهرهی زیبا .
-
آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āftāp، مقابلِ سایه] 'āftāb ۱. گرمی، روشنایی، و نور خورشید.۲. = خورشید۳. (ورزش) در ژیمناستیک، حرکتی که در آن ورزشکار حول میلۀ بارفیکس، روی دارحلقه، و یا پارالل روبهجلو به چرخش درمیآید.
-
آفتاب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - خورشید، شمس ، مهر. 2 - نور خورشید، شعاع شمس . ؛ ~از سر دیوار گذشتن 1 - نزدیک شدن غروب . 2 - (کن .) پایان عمر. ؛ ~به گل اندودن (کن .) سعی بیهوده برای پنهان کردن امری آشکار. ؛ ~ ِ لبِ بام ~کن .) هنگام پیری و مرگ .
-
آفتاب
لهجه و گویش مازنی
aaftaab خورشید،آفتاب
-
آفتاب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: oxtow / oftow طاری: oxdow طامه ای: oxdow طرقی: oxdow کشه ای: oxdow نطنزی: oftow
-
آفتاب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
sun, sunshine
-
خرمن آفتاب
لغتنامه دهخدا
خرمن آفتاب . [ خ ِ / خ َ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طُفاوة. عَجوز. (منتهی الارب ). دارالشمس . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خانه ٔ آفتاب
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ آفتاب . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برج اسد. رجوع به خانه ٔ ستاره شود.