افترالغتنامه دهخداافترا. [ اِ ت ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ؛ نسبت دروغ و کذب بکسی . تهمت و اسناد خیانت . هر چیز ناحق و برخلاف واقع. (ناظم الاطباء). همان افتراء عربی است که در کتابت و تلفظ فارسی همزه ٔ آن ساقط شده است . بهتان . (غیاث اللغات ). تهمت . بهتان .
افتراءلغتنامه دهخداافتراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دروغ گفتن بر کسی و بهتان . (آنندراج ). دروغ بربافتن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). دروغ فرابافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دروغ بربافتن . (ناظم الاطباء). دروغ بستن بر کسی . (از اقرب الموارد). دروغ بربافتن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). و به
بهتان گفتنلغتنامه دهخدابهتان گفتن . [ ب ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نسبت دروغ دادن . افترا گفتن . (فرهنگ فارسی معین ). نسبت دروغ دادن . (ناظم الاطباء). دروغ گفتن : که گفت حافظ از اندیشه ٔ تو آمدبازمن این نگفته ام آنکس که گفت بهتان گفت . حافظ.
بهتانلغتنامه دهخدابهتان . [ ب ُ ] (ع مص ) دروغ بستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروغ بستن . دروغ زدن . افترا گفتن . (فرهنگ فارسی معین ). افترا و بلفظ نهادن و کردن و بستن بصله ٔ لفظ «بر» مستعمل میشود. (آنندراج ) (غیاث ). || زور گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ مص ، اِ) زور. دروغ و اف
افترالغتنامه دهخداافترا. [ اِ ت ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ؛ نسبت دروغ و کذب بکسی . تهمت و اسناد خیانت . هر چیز ناحق و برخلاف واقع. (ناظم الاطباء). همان افتراء عربی است که در کتابت و تلفظ فارسی همزه ٔ آن ساقط شده است . بهتان . (غیاث اللغات ). تهمت . بهتان .
افترالغتنامه دهخداافترا. [ اِ ت ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ؛ نسبت دروغ و کذب بکسی . تهمت و اسناد خیانت . هر چیز ناحق و برخلاف واقع. (ناظم الاطباء). همان افتراء عربی است که در کتابت و تلفظ فارسی همزه ٔ آن ساقط شده است . بهتان . (غیاث اللغات ). تهمت . بهتان .