افراطیدیکشنری فارسی به انگلیسیfanatic, extravagant, extreme, radical, immoderate, rabid, strong, zealot
افراطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ندرو، رادیکال، متعصب، غیور، دوآتشه، قاطی، عوضی هوسباز، بلهوس، منحرف بنیادگرا، ایدهآلیست، آرمانگرا رؤیایی، آدم رؤیایی، دُنکیشوت، مضحکه عاصی
افراطینلغتنامه دهخداافراطین . [ ] (اِخ ) اول کسی است که اسرار صور [ صورتهای فلکی ] را تتبع کرده و او راست : 1- کتاب الصور السبعه و اسرارها. 2- الصور الثمانیه و الاربعین . که مشتمل بر هزار و دوازده کوکب است .
افراطینلغتنامه دهخداافراطین . [ ] (اِخ ) اول کسی است که اسرار صور [ صورتهای فلکی ] را تتبع کرده و او راست : 1- کتاب الصور السبعه و اسرارها. 2- الصور الثمانیه و الاربعین . که مشتمل بر هزار و دوازده کوکب است .