خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
احشا
فرهنگ فارسی عمید
= اندرونه
-
ارتشا
فرهنگ فارسی عمید
رشوه گرفتن؛ رشوه خوردن؛ رشوهخواری.
-
ارشا
فرهنگ فارسی عمید
رشوه دادن.
-
اغشا
فرهنگ فارسی عمید
پوشاندن؛ فروپوشانیدن.
-
افشا
فرهنگ فارسی عمید
۱. فاش کردن؛ آشکار کردن.۲. پراکنده ساختن.۳. فاش شدن.
-
انشا
فرهنگ فارسی عمید
۱. هر نوع نوشتۀ ادبی.۲. (اسم مصدر) آموزش نویسندگی.۳. نویسندگی.۴. (اسم مصدر) آفریدن؛ پدید آوردن.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] منصب منشیگری و نویسندگی شامل نوشتن نامهها و فرمانها.
-
بخشا
فرهنگ فارسی عمید
۱. = بخشودن۲. (صفت) بخشاینده؛ بخشنده؛ عطاکننده.
-
پاشا
فرهنگ فارسی عمید
در امپراتوری عثمانی، لقبی که به بعضی از وزیران و امیران داده میشد و از القاب رسمی بود.
-
پاگشا
فرهنگ فارسی عمید
مراسم مهمانی و پذیرایی که خویشان و کسان عروس یا داماد چند روز پس از مراسم عروسی به افتخار عروس و داماد برپا میکنند و غرض از آن این است که پای عروس و داماد را به خانۀ خود باز کنند.
-
پیشا
فرهنگ فارسی عمید
نت کوچکی که پیش از نتهای اصلی قرار میگیرد.
-
تخاشع
فرهنگ فارسی عمید
۱. فروتنیکردن.۲. خود را فروتن وانمود ساختن.
-
تخشا
فرهنگ فارسی عمید
کوشنده؛ کوشا.
-
تخشع
فرهنگ فارسی عمید
۱. تضرع و لابه کردن.۲. فروتنی کردن.
-
ترشا
فرهنگ فارسی عمید
حالتی در معده که بهواسطۀ زیاد شدن ترشحات اسیدی در اثر پرخوری یا علت دیگر پیدا میشود و انسان در پشت جناغ سینه احساس سوزش و ترششدگی میکند و گاه مواد اسیدی از معده به مری برمیگردد؛ بدی گوارش.
-
تشعشع
فرهنگ فارسی عمید
۱. شعاع انداختن؛ پرتو افکندن؛ روشنایی دادن.۲. درخشندگی.